#نذر_شده
« ابوالفضل علیه السلام و ارمنی ها »
به نقل از کتاب چهره درخشان حضرت ماه علیه السلام :
شاعر دلسوخته و پرسوز و گداز آقای حاج محمد علامه تهرانی برایم نقل کرد که ؛ در حدود چهل سال قبل روز تاسوعا در خیابان خانی آباد تهران مجلس داشتم . برای رفتن به بازار سوار تاکسی شدم . راننده تاکسی که لباس مشکی به تن داشت ، بنده را شناخت و با ابراز محبتی که کرد تعریف کرد : فلانی برایتان ماجرایی واقعی را تعریف کنم ! روزی از روزهای تابستان که مشغول کار بودم خسته شده ماشین را کنار جوی آبی پارک کردم عقب سر من هم ،تاکسی دیگری پارک کرد . راننده آن پیاده شد و وقتی لباس سیاه مرا دید گفت : من آسوری هستم آیا شما در مذهبتان کسی را دارید که در ِ خانه خدا آبرو داشته باشد و توسل به او مایه رفع گرفتاریها و برآمدن حاجات باشد؟ گفتم ما شخصیتهای زیادی را داریم اما یک نفر هست که دستهای خود را در راه خدا داده و هر وقت ما حاجتی داشته باشیم و دست به دامان او شویم حاجاتمان روا میگردد . اسمش ابوالفضل العباس علیه السلام است و ما اینک به خانه او میرویم . گفت : من خانه او را بلد نیستم شما بلدید؟!
گفتم آری … و او را به تکیه ای در خیابان سلسبیل بردم . آن شب شب تاسوعا بود و چراغها را خاموش کرده و مردم مشغول سینه زدن بودند . من و آن مرد آسوری هم سینه میزدیم و مرد آسوری به زبان و لهجه خودش میگفت : عابّاس ، من مهمان تو هستم ، مرا محروم نکن !
او را به حال خود گذاشته و بیرون آمدم . پس از مدتی یک روز صبح زود ، دیدم درب منزل را می کوبند . آمدم دیدم همان مرد آسوری است . گفت : مدتها بود که دنبال تو می گشتم و پیدایت نمیکردم تا عاقبت شماره ماشینت را به اداره تاکسیرانی دادم و آدرست را گرفتم و اینجا پیدایت کردم .
گفتم : چه میخواهی؟
گفت این پیراهن های سیاه را کجا درست میکنند ؟! من نذر کرده ام 50 پیراهن بخرم و به سینه زنها هدیه کنم ! یادت هست آن شبی که من را به خانه عباس بردی ؟ همسرم دختر عموی من است و 20 سال زندگی کردیم و طی این مدت صاحب اولاد نمیشدیم من آن شب عباس را واسطه در خانه خدا قرار دادم و از خدا خواستم به ما فرزندی دهد چنانچه پسر بود اسمش را عباس بگذاریم و اگر دختر بود از مسلمانها بپرسم اسم مادر عباس چیست اسم او را روی دخترم بگذارم ! بالاخره بعد از بیست سال و در اثر توسل آن شب خدا به ما زن و شوهر آسوری مذهب پسری داد که اسمش را عباس گذاشتیم و اکنون میخواهم نذرم را ادا کنم .
راننده تاکسی ادامه داد : بنده این واقعه را منزل یکی از دوستانم عرض کردم ایشان هم اولاد نداشتند . همسرش برایم نقل کرد شبی کنار منبر خوابیدم و گفتم فلانی بالای منبر گفت که ارمنی آمد و محروم نشد ، خدایا مرا هم به حق عباس علیه السلام محروم نفرما ؛ و خداوند به آنها نیز پسری داد که الان بجای پدر مرحومش مجلس دهه را هر ساله برپا میکند و محبین اهلبیت علیهم السلام را به فیض میرساند …
ابوالفضل العباس علیه السلام و ارمنی ها...