…
منم ساکن سیاره حیرت !
آمده ام تحیرم کم کنی !
آخرین شبی که دعوت خاص
کرده ای برای بهتر شدن …
من امتحان خوبی ندادم خودم می دانم
برگه هایم را یا سفید دادم یا سیاه !
تو با محبت خودت جاهای خالی را پر کن
امشب پرونده ام می رسد دستت !
نکند حکم اخراجم صادر شود !
من مدرسه ای دیگر نمی شناسم ..
من چشم که باز کرده ام ساکن
سرزمین محبت شما بودم .
سقف پلک هایم را که برمی دارم
آسمانی را بالای سرم می بینم
که ستاره هایش چیدنی است !
من می ترسم از نتیجه
سیاه و سفید هایی که بشود
نتیجه اش نمره مردودی …
امشب پرونده ام مهر میخواهد!
مهر دست توست …
اگر پدرانه تر از هر وقت دیگری
نگاهم نکنی من آن پایینم ..
پایین بودنش دردم نیست ؛
درد من این است پایین جایی
است که تو را نخواهد داشت !
چشم تو را نخواهد دید !
دست تو را نخواهد داشت !
پایین ؛ افتادن از نگاه توست !
آتش که درد من نیست !
امشب برگه هایم را کاش باد ببرد و
محبت پدرانه ات بالای سرم بماند ..
من امشب یک چیز بیشتر نخواهم خواست
مثل همه شبهای خدا !
من آمدنت را می خواهم تا
دیگر برگه هایم سیاه و سفید نشود !
امشب من چشم می دوزم خبری برسد
به اسمت که برسیم دستهایم
را باز خواهم کرد ،
چشمهایم را خواهم بست ،
به همین سادگی کودکانه
ذوق خواهم کرد و بعد سنگینی
هدیه ات را دستانم خواهد فهمید
چشم هایم را باز می کنم هدیه ای
به سنگینی و زیبایی عطر حضورت
دارد دستهایم را می لرزاند ..
بغض هایم می شکنند و
به سجده می افتم …
قدر را من دیدم !
…
#تولیدی_نثر_نوشت
تسنیم نوشت