.. سبز می نویسم ، سبز می بینم .. آرمانهایم بزرگ شده اند که کوچک نشده اند .. پر از آرمان سبز آمدن سبز توام .. خودم را بهتر از دنیا می شناسم .. آرمانهایم را نخواهم فروخت .. آرمانهایم سبزند و سرزنده . برای آمدنت سر و دست می شکنند .. بزرگ شده اند ..… بیشتر »
کلید واژه: "آرمان"
… شبها شاید شبیه روزهایم گشته که شبها هم دل بیقراری می کند برای نوشتن از تو … خواب همان ثانیه اول درک نبودنت مرد .. حالا تمام ثانیه هایم با آرمان آمدنت می گذرد .. خواب بهانه ای برای ندیدن جای خالی توست اما اگر درک دلتنگی جای خالیت باشد… بیشتر »
.. دارم تمرین می کنم برای آمدنت .. سالهاست ، مشق انتظار دارم ! هنوز به نوشتن نرسیده ام .. … سودای رفتن دارم ، شبیه باز در آسمان .. هوای پروازی بی بدیل در شکوه یاد تو ! اینجا ، این حوالی که تو نیستی هیچ گرمایی ، گرم نمیکند چشمهای تار غبار… بیشتر »
جاده ها پیر گشته اند ! نفسها خسته و بی رمق … و من نای زندگی در خود نمی بینم .. روزگار آمدنت را مجسم می کنم . آرامشی می یابم از این تصویر سازی بکر ! رویای آمدنت قلب را جلا می دهد و امید را حیات. با این تصور ناب دستها پاک می شوند و چشمها زلال و… بیشتر »