….
چند روزی است گمشده ای دارم ..
دفترم را پیدانمی کنم ..
مدام پی یافتنش …
هزار بار قفسه ها را جسته ام اما ..
این نیافتنها و گشتنها دلم را کشاند به حوالی
غربت بی نظیر تو آقا …
صد مرحبا به این معرفت ما !
که هزار و اندی از جای خالی نبودنت هنوز
پی نشانه های آمدنت در قلبمان نیستیم ..
ما را چه شده است ؟!
کجا پی تو بوده ایم ؟!
خودم را می گویم ..
خودم را که نبودن یک دفتر به استیصالم کشانده ..
خودم را میگویم تا بهتر بفهمم ..!
کجا برای نبودنت بال و پرزده ام ؟!
کجا نفسم بریده و نشسته ام ؟!
اما کجا تو را خوانده ام و نداشته ام ؟!
کجا خوانده ام نام زیبایت را و همان دم نیافته ام حضور مهربانت را …
چه کنم با خودم خودت بگو مهربانم …
…