خانه شکسته
هر صبح که بلند میشوم این شاخه
سبز بهار طبیعت از پنجره نگاهم می کند .
سلامی ردو بدل میشود ..
به هم لبخند می زنیم ..
گفتگوی شبانه هم داریم ..
پیچ و تاب گیسویش در نسیم می برد
اندیشه ام را به کودکی …
و به انبوه سر سبزیهای بکر خانه مادری !
با سیر عجیبی که این شاخه دارد بزرگ می شود ..
همین روزهاست که تور قاب شده پنجره را بشکافد
و سقف و دیوار این خانه شکسته را سیراب کند از محبت ..
شاید پی صفای این حوالی است …
هر چه هست مونس این روزهای دل گشته …
…