گرد مرده
…
بدون تو گرد مرده پاشیده اند بر زندگی .
همه از حسی تهی پریم ..
اضطرار کیمیای نجات دل گشته !
دلم تنگ است تنگ تر از پیله بسته پروانگی !
چرا این همه دور افتادیم ؟!
می بینم و می خوانم :
همه می گویند کجایی ؟!
و من می گویم :
ما کجاییم ؟!
قاعده این است :
تو هستی ، ما نیستیم !
اصلش را بگویم ، زنده به گور شده ایم ؛
در جاهلیت مدرن ، در استنشاق درد ..
ما پریم از خالیهای سوت و کور ..
شبیه نیستان نیستی …
کجاییم ؟!
وقت پیدا شدنمان نگشته !
کشتی به راه است و طوفان مهیا …
از سفینه نجات جا نمانیم ..