عطر ذوی القربی
چشم هایم را می بندم ،
می روم جایی که …
مکان نیست !
زمان نیست!
آدمها شمشیر تیز نکرده اند برای هم !
آدمها آمدند تا بفمند آدمند!
اما نفهمیدند !!!
اگر ذوی القربی نبودند راه نبود ،
باغ نبود !
گل نبود !
نسیم و باران و لطافت نبود ..
اگر نبودند چیزی نبود !
من می روم جایی که ،
عطر ذوی القربی می آید از خانه باغهایش !
می روم جایی که مرداب ندارد !
می روم جایی که بوی زیبایی می دهد !
بوی پاکیزگی می دهد !
من عاشق عطر زیبایی پاکیزگی ام !
می روم جایی که باغ دارد ، پاییز ندارد !
آب دارد ، مرداب ندارد !
زیبایی دارد .
روح دارد ، روان و ریحان دارد !
من می روم جایی که آرامش دارد !
.
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،بداهه نوشت.