شب و کهکشان
…
سراغ خودم را از بنفشه و یاسمن و سوسن گرفتم
از دشت و سبزه و برکه !
از نخل و چنار و سپیدار ..
از باد و تکرگ و طوفان !
سراغ دلم را از شب و کهکشان و نپتون گرفتم ..
کسی از دل خبر نداشت !
بغضم که در تنهایی و همنشینی چشمه شکست
سیل راه افتاد و باران نظری کرد ..
راه را نشان داد و از بیدلی ام پرده برداشت ..
ببین کجا دل را به دستت سپردم و حالا پی دل می گردم ..
دلم دست تو در امان است ارباب !
دل از من فراری است و پناهنده مهربانی تو …
بی پناهش مگذار ..
…