جمعه نوشت « ۳۰ » :
…
حرفهایم بوی دلتنگی می دهند
از آن جنس گفتنهایی که شنیدنشان قلب زمان را می شکند
جمعه ها جمعه نوشت می خواهد ، پس : می نویسم ؛
بنام محبوب ، بنام عشق علیه السلام ..
تعبیر آمدنت در تجسم زمان نزدیک است
بوی بهاری می آید که هزاران قرن پیشتر چشمها منتظرش هستند
چشمهای من شایسته دیدن روزگار آمدنت نیستند ،
اما ؛ تو بخواهی لایق می شوند .
تو بخواهی غبار از جان آشفته ام برمی خیزد
ببین شوریدگی ام را !
شبیه التماس غروبهای هر جمعه ام .
هم نشین نسیم صحراگرد انتظار .
ثانیه شمار پلک های باز و بسته دقایق .
کمی شتاب کنید ساعات بی خبر از بوی آمدنش
ما دلتنگ بارانیم .
من و نسیم و صحرا !
من و زمین و زمان !
من و جمعه و غروب جمعه !
تعجیل کنید و برسانید خود را به لطف بهاریش ..
سحری روشن در راه است …
…
پ.ن تسنیم :
تسنیم کوچک تو از تو ننویسد از که بنویسد ؟!
دل من جلد خانه محبت توست .