قدری مستند زندگیم را به عقب می کشانم ..
هنوز تصویر مبهم است ..
این باید من باشم میان علفزار می دوم !
خنکی نسیم صورتم را نوازش می کند.
انگار بال دارم !
سبک سبک …
وزن قاصدکی را دارم
از بوته ای روی بوته ای ،
از جاده شنی تا کنار گندمزار ،
از کنار چشمه تا سبزی صیفی جات مزرعه ..
آفتاب سوخته شده ام …
صدایم از شدت جنب و جوش و بال و پر زدن گرفته..
پاهایم خسته تر از بالهایم !
غروب کنار بیشه زار به خوابی عمیق می روم ..
صبح شاید اینها نباشد …
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، نثر نوشت ، بداهه نوشت .
خدایا ! سپاسگزارم!