#نذر_شده
#کوتاه_نوشت
#دست_نوشته
روایات متفرق اند و هیچ وحدتی در این مساله در مقاتل وجود ندارد که آیا وقتی اباعبدالله الحسین علیه السلام ، بالای سرت رسید هنوز نفسی داشتی یا نه …
اما مقاتل و راویانی که میگویند هنوز جان در بدن داشتی میگویند که صدای پاهای حسین علیه السلام را شناختی در آن باران سنگ و نیزه … که جرأت نمیکردند حتی به تو که دیگر نه دستی داشتی و نه چشمی و نه توانی ، نزدیک شوند ای شیرپسر علی مرتضی علیهم السلام …
چون صدای قدم های حسین علیه السلام را شناختی تقلا کردی برخیزی … تکیه بر بازوهای بریده و خون چکان کردی که برخیزی به حرمت امام زمانت … و آنجا دیگر نمیدانم چه بر سر دل ارباب آمد و چه حالی شد …
این همه ادب ؟
اینجای مقاتل بدجور دلم را میشکند و آتشم میزند و … روزی از غم این صحنه عاشورا خواهم مرد … باور کن که خواهم مرد از غمت ای معلم ادب و ولایتمداری و سقای معرفت …
آقای ادب … سلام …
باران سنگ و نیزه