#نذر_شده
« ای به سودای تو اسماعیل ها … »
دیده ام در کربلای دست تو … عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدا نداشت … بی تو و بی ماجرای دست تو
هر که با دست تو دارد ، عالمی … من که می میرم برای دست تو
می کُشد این حسرتم آخر که کاش … بود دست من به جای دست تو
دیدم از آغاز ، پایانی نداشت … قصه خون ، گریه های دست تو
شط بدان طبع رسا ، حتی نداشت … یک دو بیتی در رثای دست تو
در حریمت ماسوا بیگانه اند … کیست آیا آشنای دست تو ؟!
سایه هم ، همسایه نامحرمی است … گرچه می افتد به پای دست تو
کار از دست تو می آید که نیست … هیچ دستی ماورای دست تو
کعبه از بعد تو می پوشد سیاه … تا نشیند در عزای دست تو
ای به سودای تو اسماعیل ها … سر نهاده در منای دست تو
دست خود شستی ز آب ، ای روح آب ! … من به قربان صفای دست تو
دیده ام شعر بلندم نارساست … پیش آن طبع رسای دست تو …
موضوعات: "اهل البیت" یا "معرفت اهل بیت"
#نذر_شده
ای خوشا صبحی که با نام تو آغاز میشود …
ای خوشا دلی که با غم تو گره میخورد …
چه شاه دلی است دلی که در گروی مهر توست و دنیا و آخرتش تویی …
ای تمام ِ ماه
تمام ِ بهشت
تمام ِ زیبایی … سلام آقا ! سلام علمدار کربلا …
#نذر_شده
ای خوشا صبحی که با نام تو آغاز میشود …
ای خوشا دلی که با غم تو گره میخورد …
چه شاه دلی است دلی که در گروی مهر توست و دنیا و آخرتش تویی …
ای تمام ِ ماه
تمام ِ بهشت
تمام ِ زیبایی … سلام آقا ! سلام علمدار کربلا …
#نذر_شده
« حتی بیرق هایش معجزه میکنند »
به نقل از کتاب چهره درخشان حضرت ماه علیه السلام :
توضیح : سال 1352 شمسی ، ایام جنگ دوم هند و پاکستان بود. در شهر کراچی کنار دریا منابع نفت بسیاری متعلق به شرکتهای مختلف وجود داشت ، هواپیماهای هندی منابع نفتی مزبور را بمباران کردند و در نتیجه آنجا آن چنان آتش گرفت که به هیچ تدبیری مهار نمیشد . حدود یک هفته این منابع و هر چه در اطرافشان بود ، در آتش می سوختند تا اینکه از آبادان هواپیماهای آتش نشانی ایران رفتند و بوسیله مواد شیمیایی آن آتش را خاموش کردند …
نویسنده از قول شاهد عینی روایت میکند : بعد از مدتی ، من برای تبلیغ به شهر کراچی رفتم . کسی به من گفت که میان این انبوه منابع نفتی چندتا منبع متعلق به یک مومن به نام حاجی دوسا بود . ایشان بالای منابع خود عَلَم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را نصب کرده بود و به برکت این پرچم منابع مزبور آتش نگرفت!
من گفتم شنیدن کی بود مانند دیدن بیایید و این منابع را به من نشان دهید . فورا سوار ماشین شدیم و به ساحل دریای هند رسیدیم و از کرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام منظره ای عجیب مشاهده کردم . دیدم در یک میدان بزرگ جنگلی از منابع نفتی وجود دارد که تعدادشان را خدا میداند و این منابع همه اش سوخته و گداخته شده است . بعضی از آنها در حال رکوع ، بعضی در حال سجود و بعضی روی زمین دراز به دراز خوابیده اند ! و حتی زمین آنجا هم مانند آجر پخته قرمز شده است ولی در میان همه آنها ، چند تا منبع به چشم میخورد که خداوند متعال به برکت حضرت عباس علیه السلام آنها را از اتش فروزان حفظ کرده است . پرچم حضرت ابوالفضل علیه السلام بالای یکی از آنها در اهتزاز بود و بر روی پرچم نوشته شده بود : « یا عباس »
عجیب این بود که منابع سالم مزبور که تعداد آنها چهار یا پنج بود ، هنوز هم پر از نفت بود . دورادور این منابع ، منابع دیگر همه به فاصله ده دوازده متری سوخته و گداخته شده بودند ولی این چندتا منبع در میان آنها کاملا محفوظ مانده بود !
حالا شما تصور کنید وقتی که صد یا دویست منبع نفتی آتش بگیرند ، آنجا چه جهنمی زبانه میکشد؟ بگونه ای که حتی پرنده هم نمیتواند از روی آنها بپرد ، و هیچ جانداری نمیتواند از فاصله صد متری به آن جهنم نزدیک شود ولی در وسط آنها چند تا منبع پر از نفت باقی می ماند !!!
آیا این معجزه نیست؟معجزه ای که آیه یا نار کونی بردا و سلاما علی یا ابراهیم را تصدیق میکند .
در پاکستان خصوصا در منطقه پنجاب بر فراز خانه های محبین اهلبیت علیهم السلام عَلَم حضرت عباس علیه السلام را دیده بودم اما چون هنوز دل من زیاد روشن نشده بود ، مایل به تقلیدشان نبودم ولی بعد از مشاهده این معجزه که به چشم خودم دیدم چشم بصیرت من به خوبی باز شد فلذا وقتی که به خانه خود در نجف اشرف برگشتم برفراز خانه ، عَلَم حضرت عباس علیه السلام را با کمال عقیده و اطمینان خاطر نصب کردم و از آن به بعد نیز تاکنون که تقریبا سی و پنج سال میشود و اکنون هم در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها زندگی میکنم ، این پرچم نصب است و برکات و کرامات بسیاری از آن دیده ام …
#نذر_شده
عطش بیداد میکند در کامم ، دهانم ، لبانم … جانم
اما نه تشنه آب …
مانند صبح های تاسوعا … عطش نگاهت را ، عطش دیدارت را ، عطش یک ذره عنایتت را دارم حضرت ماه … ماه تمام کربلا …
یک افطار مرا مهمان عنایتت کن …
به شوری اشک قسم ، به تپش قلب قسم ، به آه های جگرسوز قسم … عطش در جانم بیداد میکند …