#منتظر_صالح
#دست_نوشته
انتظار نشانه دارد…
مثل مادر شهید گلشنی آذر که پنجره خانه اش را که رو به کوچه باز میشد ، نمی بست و جایی می نشست که پنجره و کوچه در دیدرسش باشد تا اگر پسرش آمد زود در را باز کند با اینکه چندتکه استخوانش برگشته بود اما میگفت : نه آن حسین من نبود من بوی حسینم را خوب میشناسم …
انتظار یک حالت است …عمیق و برای غیر ، غیرقابل فهم
مثل روزهایی که دنبال یک دفتر قدیمی ام شب و روز نداشتم تا پیدایش کردم و آرام شدم !
انتظار یک تشنگی کشنده است…
مثل حال مادرمان وقتی دیر کنیم و بیاید بایستد سرکوچه و با نگرانی به نقطه ای خیره شود…
ما کجایمان نشانه و حالت و حال انتظار دارد؟
من فکر میکنم این حالت را باید در خود به وجود آورد تا نشانه ای از نشانه های یک منتظر را داشت… وگرنه لاف زده ایم و ادعای توخالی کرده ایم … وگرنه انتظار به حرف نیست . انتظار پیر میکند . دیده ام که میگویم….
انتظار ؛ نشانه ای... حالی ... حالتی