رسید ناب ترین لحظات سال…
همیشه قدر دوم که علی پایان می دهد
اشتیاق آسمانیان را برایم حکم دیگری
داشته است…
دراین لحظان ناب می نگارم تا بماند
با دست خود سند می دهم و
می نویسم
برای ارباب ،
برای پدر …
فکر می کردم چند چندم دیدم آن جایی که من
ایستاده ام از ارقام دنیوی چیزی وجود ندارد
تا شدت بی مهری ، ناسپاسی
و قدر ناشناسی ام را نشان دهد ..
واقعیتی است که تا به امروز به رویم نیاوردی
پدر دستم را گرفتی و از جایی که ایستاده بودم به جایی
آوردی و رساندی و با محبتت سیر دادی که باز رقمش به ارقام
دنیوی لا یمکن است بیانش ،…
ارباب ، حضرت مهر ،
عزیز عالم ، آقای عالم ،
من در برهوت ناسپاسی ام همواره دل از تو شکسته ام
و تو ارباب عالم ،
همیشه پدرانه گذشت کرده ، دعا نموده ای ،
در این لحظات عالی می نویسم برایت که
پرونده سیاه شده و خط خطی مرا
دیدی و اشکت جاری شد خدایم بکشد که …
پرونده بی آبرویم را دیدی دل نادم مرا هم قطعا می بینی
می دانم برای یا ابانا استغفر لنا گفتم دیر است …
اما من می گویم بلند می گویم ، ..
من نادمم ..
من به بدی پرونده ام نمی خواهم باشم ..
پدر ، ارباب …
بدون یاد تو و نگاه تو دنیای وجودم و
جهان فکرم خاموش است
خودت بهتر میدانی دعای این لحظات دلم
را و قدر اول و حتما قدر سوم
که پرونده ام را کسی بردارد ،
نمی دانم گم شود آرزویی محال است
اما دلم نمی خواست چشمت
به پرونده ام بخورد و دلت آزرده شود …
همین !