…
خیلی وقت است تمام فکرم شده اینکه ،
اگر از نوشته هایمان بپرسند توان آن را
دارم که قاطع از دلم خبر دهم که نوشتنهایم
خالصا لله بوده …
با تمام وجود دعا می کنم که این نوشتنها
به کارمان بیاید آن روزی که جز خدا و به
امر خدا کسی را یاور و ناصری نیست !
قضیه سیاه کردن نیست …
قضیه از مو باریک تر است ..
جایی که علامه امینی با آن اخلاص می نوشته
و علامه حلی با آن وسواس …
و شیخ الطائفه با آن خوف قلم می زده ..
من طلبه قرن فضای مجازی چه دارم بگویم ؟!
اما این را می دانم که باید ،
وارث خوف استادان خود باشم !
چشم شیخ مفید امروز به من است ..
و چوب شیخ صدوق بالا سرم برای تربیت ..
و نگاه نافذ سید برای تعلیم قلبم …
من دارم درس پس می دهم !
تلمذ می کنم از قال الصادق های خالصانه شیخ انصاری !
نمی خواهم فردای محشر نگاهم که در نگاه
اساتیدی چون آخوند و امام افتاد ..
صورت برگردانند ..
که وای من و دل من !
که منی که نتوانم در چشم ایشان نگاه کنم
در محضر اهل بیت علیهم السلام قادر خواهم بود ،
کلامی بگویم و دفاعی کنم ؟!
از امروز باید بفکر بود …
زمان تنگ است …
…