…
ما را ببخش که چهل روز گذشت بر دل زینبت
غم راس بر فراز نیزه ات و هنوز زنده ایم !
ما را ببخش که در گیر و دار روزمرگی های
خود ساخته نشنیدیم ندای حقیقت را ..
ما را ببخش که هنوز نفس می کشیم در
ثانیه های نفس گیر نبودنت برای زینبت !
ما را ببخش که باز عاشورایی آمد و رفت
و جا ماندیم از همقدم شدن با حبیب و مسلم ..
جا ماندیم از سوختن در خیمه هایی
به رنگ ارغوان در سینه دشت ،
هم غصه شدن با کودکان حیرانت در صحرای ندیدنت !
ما را ببخش مرهم خوبی نبودیم برای قافله داغ دیده ات !
حسین جان ..!
تمام عالم یک طرف و داغ عطشت یک طرف !
تو تشنه آب نبودی درست !
اما من از دلم هرگز بیرون نتوانم کرد غم خستگی ات
در ظهر عطش را و شرمساری سیمای نابشر در آینه زمان را !
دعوتی بی جواب !
و تنها ماندن یک مرد برابر کوهی از نامرد !
حسین جان .. !
تمام عالم یک طرف غم قلب حضرت ارباب یک طرف !
که هر وعده عاشورا به جای اشک خون گریه می کند برایت .
تمام عالم یک طرف ، غربت مهدی فاطمه سلام الله علیها یک طرف !
اربعین رسید !
چهل منزل گذشت …
جا دارد سلامی کنیم به قلب مجروحمان که چهل منزل غم دید
چهل مصیبت نامه بر دل گذشت .. !
فردا که منزل آخر است ما را نشد که به دیدنت آییم
دل آمدنمان بود روی آمدنمان نبود !
با کدام مرهم نزدت آییم ؟!
پسرت در غربت در چاه زمزمه می کند هل من ناصرش را
و ما شیفته روزمرگی هایی که ؛
هر روز بیشتر از دیروز می میراند قلبمان را .
مرهم در راه است ..
تا نیامده روی دیدنم نیست ، ببخش آقا .. !
…
تسنیم نوشت .
با بغض نوشت .
اربعین نوشت .