…
چگونه دید و ندید ؟!
چگونه نشانه را یافت و نیافت ؟!
آن هم نشانه ای به قرابت خودت !
الهی !
شرمسار است ندیدنهای دل از آنچه
در مرکب قرار داده ای ..
آن بیرون را ندانم ،
اما از جهان وجودی که در اختیارم نهادی
کیست که در ظل خواب پیغام می فرستد که
از رویا برخیز و درد را حواله می کند تا روح
را باخبر کند و به مرکب جان برگردد ..
اینکه دیگر جهان خارج از من نیست تا
نشانه هایش را پشت گوش اندازم ..
داری با درد بیدارم می کنی ،
و زندگی را هدیه ام می کنی !
این شکرانه ندارد !
این فیزیولوژیک به قول ناباوران خام ،
اگر روحی نبود ؛
اگر نظام مهندسی دقیق آفرینش بی نقص تو نبود
در عمق خواب چگونه روح را پیدا می کند
و از وضع خود با خبر می سازد و از نیاز خود می گوید ؟!
و در این مسیر درد را ، نشانی امین را می فرستد ..
و این جز نشان قدرت لایزال و بی انتهای توست ؟!
الهی !
شاکر است جان خلقتت را ..
…