محقق ارجمند و دانشمند محترم حجه الاسلام و المسلمین
شیخ علی ربانی نقل می کند :
در رمضان المبارک سال ۱۳۷۸ه ق از سوی آیت الله العظمی سید
شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله علیه برای تبلیغ و ترویج قرآن
کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به قریه جیلارد ( دماوند
عازم شدم . دهه اول اصول و فروع دین و دهه دوم و سوم ، شرح حال
چهارده معصوم علیهم السلام و خاندان آن بزرگواران را برای مستمعین
شرح می دادم ، ضمنا وقایع هر شب و یا روز را نیز تذکر می دادم .
شب ۱۷ رمضان المبارک بنا بود قضایای جنگ بدر را برای مردم شرح دهم .
طوری آن شب مریض شدم که نتوانستم در مسجد حضور پیدا کنم به طوری
که طبیب معالج از بهبودی من نا امید شد . عده ای از اهالی برای عیادتم آمدند
و همه ناراحت بودند که چرا باید طلبه ای جوان در غربت این اتفاق برایش بیفتد
همان شب وصیت نامه خود را نوشتم که اگر از دنیا رفتم کسی مسئول نیست
و بازماندگانم با کسی کار نداشته باشند و خودم به اجل خدایی از دنیا رفته ام .
نذر کردم که اگر شفا یافتم در حد توان کتابی در زندگانی ابا عبدالله الحسین علیه السلام
بنویسم . آن شب حالم خوب نبود و گریه کرده و با آن حال خوابیدم . قبل از سحری
در خواب دیدم که روضه علی اکبر علیه السلام را می خوانم گویا این خواب به بیداری
تبدیل شده بود . صاحب منزل که پیرمردی بود ، با همسرش بیدار شده بودند و در کنار
بسترم نشسته روضه را گوش می دادند و گریه می کردند . یکدفعه پیرمرد ، بنده را برای
خوردن سحری بیدار کرده من در آن حال بیدار شدم و مختصری سحری خوردم و برای
نماز به مسجد رفتم . ظهر حالم بهبود یافت و پس از نماز ظهر منبر هم رفتم و قضایای جنگ
بدر را را برای مردم توضیح دادم . پس از پایان ماه مبارک به قم آمدم .. و از همان موقع در
فکر تدوین کتاب « چهره درخشان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام » افتادم که از سال
۴۸ آنرا شروع نمودم.