سیر کمالی
…
دارد می بارد ، اما نه باران !
غم نبودن می بارد بر تاکستان ….
دردم این است نشد قسمت ایمانم رفتن …
دردم نه نبودن بلکه ندیدن !
من هم قسم بودم و هم عهد !
من از همان جام نوشیدم !
اما سهم یکی رفتن شد ..
و نمره قبولی پای رفتن ایمانیش !
اما من چه ؟!
کسی دید ماندن ایمانی ام را ؟!
و سوختن و بی پر و بال گشتنم را …
کسی دید سیر کمالی جراحات دلم را !
من سوگوار مظلومیت و بی نشانی دل گشته ام !
اجری عندالله ان شاء الله ..