الهی !
سرتاپای عبد حقیرت آمیخته
با تجری است و خوف این تجری از
تمام معاصی ریز و درشتش بیشتر است.
خوف دیدار تو را دارم با این چهره
ناپسند که من ساختمش ،
اما آنچه تو به من دادی این نبود !
مرا روحی از جنس نور دادی و
فطرتی از جنس باران .
و من همه را در آینه شکسته
آرزوهای دور و دراز دفن کردم .
حالا چگونه لقاء تو را مدرک خواهم بود
وقتی مدرک حضور هماره ات نبودم !
من سراپا شرم گشته ام در نفس نفس حیاتم.
شرم از محضرت که جلوت و خلوت ندارد .
الهی ! از بی حیائی خودم به تو پناه می آورم.
و در این استغاثه جز مودت ذوبی القربی
امیدی ندارم گرچه شکردان عنایت
ایشان هم نبودم ، لیکن در ثانیه ثانیه
باقیمانده حیاتم فقط تو را دارم.
توئی که جرایمم را می دانی !
قاضی پرونده سیاهم توئی و
از سوئی وکیلی جز تو ندارم .
این نامه سیاه ، جز تو که هم
قاضی نامه ای هم وکیل
مرجع رجائی ندارم ، ناامیدم مکن .
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، بغض نوشت ، بداهه نوشت ، دل نوشت .