تسلیم
…
ما کوچکتر از آنیم که درک حکمتهای
بزرگ تو کنیم !
اما دلمان صبر می خواهد ..
صبری به بزرگی حکمتهای بزرگ
و پیدا و پنهانت ..
خدایا می شود امشب چیزی بخواهم
که از من بزرگتر باشد ..
شنیدم که گفتی :
همیشه داده هایت بزرگتر از من و
تصور کوچک من است ..
شنیدم که گفتی :
بنده ناسپاس تو خودت از اراده من
نعمت وجود داری !
خودت کم چیزی هستی !
…
خدایا تسلیم !
من هم که گفتم من کوچکت هستم
من ناسپاس را از نو بپذیر !
اما نگذار حرف این بنده کوچکت
دو تا شود .
نگذار نایستم پای حرفی که زدم !
صبری بده تا تسلیمی که گفتم
زیر سوال نرود ..
من آدم حرفهای بزرگ نیستم در مقابلت …
اما تو بزرگی و من دل خوش کرده ام
به اینکه تو هرگز با بنده کوچکت
به قدر صغر توانش برخورد نمی کنی!
..
وسعتم ده !
..