لحظات و دقایق تحویل سال نو
غلبه ای داشت نسیمی از
سرزمین نام تو بر قلبم !
نامت در آسمان احساسم جولان میداد
و من تمام آن ثانیه های بکر را
در اندیشه رسیدن به نگاهی و خطی
و جشمی و رسمی از جانب تو بودم
من منکسر چشمان مست توام !
جانا ؛
به هر لسان و بیانی
و در هر سال و ماهی سلام های
عاشقانه دل بیقرار من تقدیم حضرتت
نمی خواهم چونان سال رفته باشم
در مسیر محبت تو !
می خواهم چونان دقایق سال نو باشم
در مسیر محبت تو !
قدری مرا ببین !
خستگی جان مرا ،
آشفتگی قلب مرا ..
و بی توانی و لرزش احساس
این روزهای غمگین مرا ..
می گویند بهار آمده است
پس چرا من بهاری نمی بینم !
بهار آمدن توست
دیدن توست …
بودن توست ..
کجایی بهار در بهار ؟
اینجا دلی برای دیدنت بیتاب است
خوب می دانی !
کدام دقیقه نو زمان آمدن توست ؟
…