#دل_نوشته_تولیدی
یاد خانه باغ مادر بزرگ بخیر
در انبوه گل و گیاه خودرو و درختان افراشته اش خودم را گم می کردم و با طبیعتش عجین می شدم. هم رنگ سوسن های دم ایوان و فواره حوض بی انتهای باغ های معنا.
هنوز هم پرم از عرفان برگهای
انار گوشه باغ.
و جاده خاکی بوستانهای سر سبزش .
در انفعال فعال گندم زار و من همرنگ بوته زارها و گندمزارهای ده …
هنوز صدای سکوت پر گفتگوی باغ و بوستانهای آن حوالی را به خاطر دارم. و نیایش یا کریم هایی که
دلم را هوایی بهشت می کردند.
و در حیرتم از زیبایی
سکوت پر از توکل مادر بزرگ.