طفلی مدهوش بازی کودکانه بودم
در کوچه های تنگ زمان !
می دویدم اما بی غصه نبودم
کودک ترین کودک زمان خود بودم
در لطافت و زلالی ..
پر از آرمانهایی که ،
بوی بزرگ شدن داشت و عطر کمال …
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
بداهه نوشت ، نثر نوشت .
طفلی مدهوش بازی کودکانه بودم
در کوچه های تنگ زمان !
می دویدم اما بی غصه نبودم
کودک ترین کودک زمان خود بودم
در لطافت و زلالی ..
پر از آرمانهایی که ،
بوی بزرگ شدن داشت و عطر کمال …
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
بداهه نوشت ، نثر نوشت .
تلاطم موجهای دریا ،
سکوت عمیق ساحل ،
آسمانی ژرف و افقی پهن بر کرانه ..
گندمزاری در اندیشه ام که ،
می درخشد زیر شعاع نور خورشید …
بیشه زاری پر ابهام که تجسم خیالم را
به بوته آزمون گذاشته است ..
قطعه نگاری تنها در اندیشه طبیعتم …
می نویسم آنچه بدان خوانده شده ام که ،
* سیر کنید در آفاق و انفس *
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
بداهه نوشت ، نثر نوشت .
صدایی از سکوت در قلبم می خواندم به فریاد
نگاهی خیره از فطرت و سایه سنگین عقل …
همیشه بامنند صدایشان را می شنوم ، می شناسم
غریبه نیستند ، با هم گفتگو می کنیم …
و من هماره مجاب می شوم که فریاد شوم .
سکوتی پر گفتگو ، گفتگویی پر سکوت
ایهامی سرشار از شفافیت و شفافیتی مملو از ایهام
من گوش می دهم به این نجواها تا گم نشوم ….
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، بداهه نوشت، نثر نوشت.
امروز روزی ،
نعمت حیاتم دادی پس ،
اراده فرمودی جان دادی ،
دست ، پا …
قلب دادی تا جایگاه
عشق و پرستش ذات وحید تو باشد ،
قلب دادی تا سره از ناسره را بشناسم .
عقل دادی ، جرعه ای فهم دادی ،
قدری ذوق و پیمانه ای معرفت
و تنفسی شمارشی که ،
تا ثانیه آخر به اذنت متنفس خواهد بود …
راه دادی ، راه را شناساندی .
اینها را شاکرم اما ،
هر ثانیه که محبتم کردی و رخصت تنفس دادی
سپاسگزار گوهری نایافتنی ام که ،
هر جانی مشتعل فهمش نیست .
شاکرم که جانم را آشنای محبت خوبانت کردی .
درک معنای زیبای بودنشان کردی ..
پس چنین ایامی ،
ایام غم و اندوه حبیبه ات من دل شادی ندارم
چه تولد و زیبایی ، رویش و اخراج من از ؛
پیله و پروانه شدنم روزی است که ،
ایشان از تنفس من راضی باشند …
در ثانیه های غم محبوبانت من عزادار ایشانم
و سیاه غمشان بر تنم … که ؛
یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا …
ای مهربان لا یتناهی رخصت
خواستن و اجابتم ده امروز :
برای …. ….
آمین .
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،بداهه نوشت،
نثرنوشت،مناجات نوشت.
دلم وسعت سبز کودکی را می خواهد که ،
بی دغدغه آب و نان زمین را گرد می کردیم
و غرب وشرقش را به هم می دوختیم …
دلم باران کودکی را می خواهد که ،
رخوت را از جانمان می زدود
و لبخند نسیم سحر را که ،
نوازشی لطیف می کرد سختی دلمان را !
و جاریمان می ساخت …
دلم عمق کودکی رامی خواهد که ،
عمیق ببیند و بشنود و دل نبندد ..
دلم دستهای محبت تو را می خواهد …
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، بداهه نوشت ، نثر نوشت .