جمعه نوشت ۱۶ :
خیلی سالست خواب به چشمم نیامده !
سالهاست که دربدر کوچه های بی نشان
سراغ دلم را می گیرم ..
سالیان درازی است که کویر به کویر
پی بی نشانی خودم می گردم !
بی ادعا تر از هر دل
سوخته است این دل!
این واگویه ادعا نیست ؛
نشان سوختگی است که ،
ره شوریدگی گم نگردد …
این جاده طولانی چشم براه می نشینم
این نشستن را دوست می دارم اگر
به نشانی و ردی از قدمگاه تو برسد !
شاید روزی چشمهایم عطر تو را فهمید
که از کنار چشمه ای رد شده باشی
و نیازش را شنیده باشی ،
یا از گلی خشکیده در بیابان که گله
از چشمه کرده باشد و تو دست
بر سر نیازش کشیده و بی نیازش
کرده باشی ..
گرچه آن گل اگر می فهمید جای من بود
که تشنه و بیقرار پی نشانی از توام
چشمه را می خواهد چکار وقتی
اقیانوس کنارش نشسته باشد …
می نشینم تا اگر هم ندیدمت چشمهایم
دیده باشد راهی که تو را خواهد دید …
سلام دل من هر ثانیه بر ثانیه هایت ..
#تولیدی-دست-نوشت
تسنیم نوشت