ساعتها صبر می کردیم ،
و مسیر پر پیچ و خم و خسته کننده
جاده را متحمل می شدیم
و ساعاتی بعد به مقصد می رسیدیم ..
هر کسی می دید می گفت :
انگار رسیده اند بهشت ..
دروغ نبود !
راست می گفتند ذوق و عطشی که ،
ما برای رسیدن داشتیم ،
تو گویی مقصدمان بهشت بوده !
راه بعد جاده اصلی خاکی بود
و بوی خاک جانمان را تازه می کرد .
و گرد و غبار بر صورتمان
زیبایی خاصی می بخشید !
مسیر خاکی و زیبایی را طی می کردیم
و به خانه باغی در دل کویرمی رسیدیم !
دری آهنی و بزرگ که بلند بود و چشم نواز !
و همیشه خدا باز !!
و راهی که به باغ سبزی از
جنس محبت می رسید ،
و باز دری بود از جنس چوب و به رنگ سبز …
و اتاقکی از آرامش مابین دو راه که ،
خنکی نسیم سکوتش را پر ابهت جلوه می داد …
و اتاقک پنجره ای داشت به سوسن های مهاجر …
و باز راهی بود که دو سویش باغهایی از
اشجار الوان … و حوضی از آبهای ناپیدا …
و انتهای آن راه دو راهی بود یک
سویش به انارستان و یک سویش به توتستان …
و یا کریم هایی که ذکر می گفتند در شرجی ظهر ..
و من در اندیشه این همه زیبایی گم !
سبحان الله …
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، نثر نوشت ، بداهه نوشت.