به اعماق دریا و در بطن سنگ
دهد روزی کرم را بی درنگ
رساننده ی رزق گنجشک کور
پدید آور ظلمت و نار و نور ….
ما را ببخش که در معرفتت این گونه کاهلی می کنیم
در اضطراب رزق و روزی هستیم که تو بی منت
در اختیارمان می نهی ، چون تو را نشناخته ایم.
آیت الله ناصری به نقل از حاج معین شیرازی داستانی
زیبا و شاید تکراری که البته تکرارش خالی از لطف نیست فرمودند :
یک نفر کشاورز برای ایشان تعریف کرده بود ،
زمانی که کار کشاورزیمان تمام شد ، گندمها را پهن کرده بودیم
تا هر کس سهم خودش را ببرد در همین موقع
که مشغول استراحت بودیم ، یک زنبور آمد و
یک دانه ی گندم را برد ، دوباره آمد و یک دانه دیگر برد
و چندین بار این کار را تکرار کرد تا اینکه ما کنجکاو شدیم
ببینیم این زنبور گندمها را کجا می برد
(با توجه به اینکه زنبور به گل علاقه دارد نه گندم )
خلاصه دنبال زنبور رفتیم دیدیم زنبور گندمها را
کنار یک دیوار خرابی که در آنجا گنجشک
نابینایی است می برد و گنجشک با شنیدن
صدای زنبور دهانش را باز می کند و زنبور هم گندم
را در دهان او می گذارد .
کاش بفهمیم او بیشتر از ما به فکر ماست.
سلام دوست عزیز مطلب جالب وآموزنده ای بود
برقرارباشی
التماس دعا