#نذر_شده
«آقاکو؟!»
به نقل از کتاب چهره درخشان حضرت ماه علیه السلام :جناب آقای شیخ محمدرضا خورشیدی چنین نقل کرده :
حاج آقا محمدحسین مهدوی شیراوی استاد قرآن و فردی روشن ضمیر که حدود چهل سال جلسات دعای کمیل و ندبه و سماتش مرکز تجمع عاشقان اهلبیت علیهم السلام بوده راوی ماجرایی عجیب است که بارها تعریف کرده و نگارنده کتاب شنیده است : ایشان تعریف میکرد:روزی در حالیکه از بازار عبور میکردم یکی از آشنایان صدایم زد و گفت پسر فلانی که در کشور خارج مشغول تحصیل در دانشگاه بوده و اخیرا برای دیدار پدر مادر و اقوام به ایران و شهر بابل امده برایم تعریف کرد به دهات اطراف بابل رفته و شاهد عینی حادثه ای و وقوع کرامتی عجیب بوده است .
حادثه ای که از این قرار است:
کارگری مشغول بریدن تنه درخت بوده و درخت مزبور لب پرتگاه عمیقی قرار داشته ، به گونه ای که اگر شخصی در ته دره بود و کسی او را از آن لب پرتگاه نگاه میکرد خیلی کوچک به نظر میرسید . یعنی فاصله بسیار زیاد بود …
از قضا کارگر غفلت میکند که خودش روی شاخه ای قرار دارد که مشغول بریدن آن می باشد فلذا جدا شدن شاخه همان و سقوط کارگر به ته آن دره عمیق همان.
تنها چیزی که از او به عنوان عکس العمل مشاهده شد این بود که در حال سقوط به ته دره با همان زبان مازندرانی صدا زد : یا اباالفضل اینجِه ته کارِه ؛ یعنی یا اباالفضل اینجا دیگه کار توست !
علی القاعده با توجه به اینکه فاصله لب پرتگاه با ته دره بسیار بود و بعلاوه انسان در هنگام سقوط معمولا چندین معلق میخورد تا به زمین برسد با خود گفتیم که قطعا حالا باید بدن قطعه قطعه شده کارگر را از ته دره جمع کنیم . ولی وقتی از لب پرتگاه به پایین دره نگاه کردیم ، با کمال تعجب دیدیم که او روی پای خود در ته دره ایستاده و به اطراف نگاه میکند و گویی دنبال کسی یا چیزی است !
به هر طریقی بود طنابی پیدا کرده و یک سر آن را به داخل دره افکندیم و او طناب را به کمر خود بست و ما او را به سمت بالا کشیدیم . بعد از اینکه بالا آمد دیدیم پیوسته ، حیرت زده و مرتب به اطراف خود نگاه میکند و میگوید آقا کو !؟ آقا کو ؟!آقا کو؟!
سوال کردیم چه میگویی ؟آقا کیست؟
گفت زمانی که متوجه سقوط خود به اعماق دره شدم ، فهمیدم فقط حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام میتواند نجاتم دهد لذا آقا را صدا زدم و دیگر نفهمیدم چه شد ، فقط متوجه شدم که آقایی براحتی مرا گرفت و آرام در ته دره روی سنگ قرار داد و بلافاصله تا چشم چرخاندم غایب شد و کسی را ندیدم !
آقاکو؟!آقاکو؟!