آقای مهربانی و باران
حضرت ارباب
گفتگویی دارد دلم با قدمهایت
می شود روزی این سرباز کمترینت
رخصت یابد تا سرش زیر نعلین تو باشد
می شود دل برای آمدنت کاری کند
اگر کاری نمی کند
سرباز نیست لااقل سربارت نباشد
حضرت ارباب دعایم کن
حضرت نور . حضرت دوست …
برای سربازی اذن خودت را لازم دارم
حضرت ارباب ، اگر عنایت نگاهت نباشد بیداری
از سرزمین دل رخت خواهد بست ..
ایمان با لطف تو در قلب جوانه زده است
برایم دعا کن آقای من .
…
می دونید من چی فکر می کنم ؟
فک کنم این یه روز قسمت کساییه که از عقب ماه
مبارک که مهیای رفتنه دستشون به سفره رسیده
شاید فرصت برای کساییه که قدر ثانیه ثانیه ماه مبارکومی دونن !
رندان جه ها که نکردن تو این روزها و شبها !
سی روز و شب طلایی !
خیلیامون که از عظمت سفره پهن شده نمی دونستیم از کدوم بخوریم !
ماهی اومد و رفت که یه تور حسابی از طرف خدا بود .
باور کنید ؟
این تورای مجازی رو نگاه کنین …
حالا این تور طلایی از طرف خدا هر ساله !
دلمونو سبز می کنه به یادش و بعد هم دلامون
شروع می کنن به جوونه زدن …..
خدایا چجوری بگم که دوستت دارم …
به هر زبانی که خلق کردی و به عدد مخلوقات قشنگت ..
از این تور زیبات ممنون ..
سبک شدیم ، اس
تخون سبک کردیم ، دل تازه کردیم …
راهنمای تورو که می شناسین ؟..
راهنمای همه ثانیه ها به خدا ، اربابمون که دستش بالا سرمونه !
برای ثانیه ثانیه نفسهای مبارکش صلوات …..
اللهم عجل لولیک الفرج
نامه ای دیگر به محضر ارباب :
همه نامه های قبلی یا در قلب بی سامانم نگاشته شده اند
یا در زمین خدا و قلب چشمه ها یا صورت سبزه زار !
اما نامه ای هم در ضمیر صفحه کوثریم …
اربابم !
دیر زمانی است پناهم داده ای …
خانه زاد محبتت گشته ام …
اما همه می دانند نمک خورده ام نمکدان شکسته ام
آقای خوب من !
اینکه اجازتم دادی ارباب بخوانمت ….
هر چه تو خوبی کردی من بدی کردم
وه عجب صنعت تضادی !
اما تو تضاد نخواستی مراعات النظیر خوبی خواستی ما را !
دلم برای روزگار ندبه خواندنهایم تنگ شده است
دلم برای گریستن برایت و ندبه هایم تنگ شده …
سید و مولای ما دعا کن برای ما ..
” به امید دیدار دوباره ات ماه مهربانی ها ”
………………….
ماه زیبای خدا دارد سفره افتتاح و ابو حمزه
و مناجات و سحرش را جمع می کند ،
سفره مهربانی و پاکی و ظرف
لا یتناهی قدرهایش را جمع می کند …
ما می مانیم و دنیایی بدون سحرهای روشن .
اما صبرکن ببینم مگر خدا هم تمام می شود ؟
ماه خدا می رود اما خدا نه !
مناجات و عشق علی نه ً!
ماه مبارک می رود و ما جوشنی از
یاد خدا باید بر تن کنیم می دانی چرا ؟
فردا که سفره عظیم ماه مبارک جمع شود دیگر آن
خوبی ها هم از خیلی ها می رود و شیاطین انسی
و جنی آزاد می گردد وباید تو آماده حضور
در جامعه شوی و قدر مگر جز برای آماده سازی بود ؟!
و تو باید آن قدر توشه برداشته باشی
و بک بک گفتن هایت قلبی و واقعی بوده باشد تا
حالا همراهیت کنند کنکور بزرگ آغاز
می شود برای یک سال باید بجنگی و مبارزه
نفس کنی از اندوخته های قدرت تا تاب آوری
تا ماه مبارک دیگر ..
خدایا به محمد و آ ل محمد کمکمان باش .
خبری که این ترم خیلی خوشحالم کرد…
….
این ترمی که گذشت اصولی که گذروندیم آخرین اصول
دوره پنج سالمون بود ابتدای ترم به دلم افتاد و با شهید صدر
قرار گذاشتم و نذری گفتم که اگر این بار از همیشه بهتر شد به نیت شما
فلان کارومی کنم البته ترمهای قبلم نمرم خیلی خوب بود اما توقع زیادی
داشتم چون عاشق اصول بودم اون روز که صبحش پامو گذاشتم تو
حوزه رفتم اتاق مدیریت در مورد تشکیل شورای بسیج صحبت کنم
که معاون آموزشمون وارد شد و گفت فلانی تو اصول بیست گرفتی
من یک آن بهتم زد بعد چنان خوشحال شده بودم که یادم رفت برا
چی اومده بودم ….
حالا باید به نذرم عمل کنم مشکل اینجاست که یادم رفته چی نذر گفته
بودم نه به خاطر سهل انگاری فقط نمی دونم چرا این یکی یادم نمونده ؟!
……
تجربه ای که خودم کردم و دوست دارم به همه
عزیزان هم با اینکه همه می دونن ولی محض
تشکر هم شده بگم …
شهید صدر و تمام علمای ما فرقشون با تمام اساتید عالم اینه که در عین
احترامی که برا همشون قائلم اما برکت دعای علمای ما راه گشای مشکلات
ما بوده و هست ..
البته من دوره تحصیل دانشگاه هم علاقه زیادی به لمعه شهید اول داشتم
اما حوزه و علماش قداست خاصی به برکت عنایت اربابم امام زمان داره
خداوند روح شهید صدر و تمام علمای رفته را غریق رحمت خاصش فرماید …
و علمای بزرگوار حاضر و خصوصا مقام عظمای ولایت اکسیژن حیات من امام
خامنه ای را حفظ و موید ومنصور فرماید ..
 |
