#به_قلم_سبزترین
این سحر که برسد منبر شیون بپا خواهد کرد ..
این سحر برسد مرغابیان بیداد خواهند کرد ..
آخر هر سحر مست عطر تو می شدند که راهی مسجد بودی ..
این سحر چشم من به آسمان خواهد ماند تا رفتنت را به تماشا نشینم با دلی خون و جانی نیمه جان !
این سحر هیچ کس حال خودش نیست ..
شب آخری که عطر نفسهایت آراممان می کند ..
این سحر دلم مرگ می خواهد تا نباشم و جای خالیت را بر منبر کوفه تجسم کنم …
جانم به فدایت امیرالمومنینم. . همه کسم .. عزیزترینم. .
…
امشب منبر مسجد از عطر تو
بیداد می کند …
و ستونهای مسجد شیونی بپا
خواهند کرد که دل عرش
بلرزد برایشان !
امشب بغضهای مرغابیان خواهد شکست
وقتی نبینند رد پایت را در راه
مسجد سحرگاهان ..
امشب همه کاسه بدست خواهند آمد
من هم خواهم آمد با کاسه ای که شیر
نه بلکه در آن خودم باشم !
خواهم آمد و خودم را خواهم آورد ببینی
گرد یتیمی را بر چهره ام !
و ببینی که بعد تو من زنده شاید ،
زندگی نخواهم کرد !
چه می خواستند کورچشمان ؟!!
بهتر از تو آقا ؟!!
مگر هست ؟!!
بهتر از تو می خواستند که بالای منبر
تجلی صفات خدا باشد
که تو بودی عین الله و نورالله
…
چه می خواستند ؟!
…
آجرک الله یا بقیه الله …
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
انَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا
لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا کهف،۷
آنچه روی زمین است، زینت برای آن
قرار دادیم تا انسان را بیازمائیم که چه
کسانی اعمال نیکوتری انجام می دهند؟
…
زمین محل هبوط آدمی برای ابتلاء و
امتحان است تا ثابت کند از دو راهی
اختیار و انتخاب راهی می گزیند که
مورد پسند حق تعالی باشد …
و تمام زمین و آنچه در آن است
مواد آزمون امتحانی انسان است
کم و زیادش ، خوب و بدش …
لا ینفع مال و لا بنون …
از مصادیق زینت دنیا برای امتحان بشر
امکانات مادی ، فرزندان ، مسکن
شغل و موقعیت اجتماعی است .
عناوین و القاب و دلبستگیها و وابستگیها
همه و همه مواد امتحانی انسانند
اگر بداند !
…
# تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
#نذر_شده
#دست_نوشته
دیشب را چکار میکردی ماه ِ قبیله ؟
امروز را ؟
تصورتان میکنم سر بر شانه نهاده به در تکیه داده و به چهره زرد و استخوانی و پر از آرامش پدر خیره شده و اشکها مثل باران جاری …
عجب پا جای پای پدر گذاشتی و عجب آبرویی برای خاندان هاشم خریدی وقتی کنار علقمه آب بر روی آب ریختی و عطشان شهید راه خدا شدی و خون فرقت بر روی چهره ات جاری شد …
میدانستی تو شبیه ترین به پدر بودی ؟
شبیه ترین .
حال دیشب و امروز و فردای تو را جز خدایت نمیتواند کسی بفهمد…
باید عباس باشی تا آرزو کنی فرق شکافته به ملاقات خدا بروی تا غم و زخم دلت از شهادت پدر تسکین یابد … خدا هم که دست تو را رد نمیکند … باب الحوائجی…
میدانستی تو شبیه ترین به پدر بودی ؟
شبیه ترین .
#نذر_شده
آقا نجفی قوچانی ، مولف کتاب سیاحت شرق میگوید :
از نجف برای زیارت امام حسین علیه السلام به سمت کربلا حرکت کردم ، نزدیک کربلا که رسیدم دیدم تشنگی بر من غالب شده است ، دوان دوان آمدم تا خود را به آب برسانم ، یک مرتبه چشمم به گنبد و بارگاه امام حسین علیه السلام افتاد و چنان شور و نشاطی وجودم را فرا گرفت که تشنگی فراموشم شد . آمدم و با گریه و سوز و گداز در صحن امام حسین علیه السلام نشستم ، دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن . در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه میگوید ، شنیدم ده مرتبه با صدای ظریف و لطیفی میگوید : هل من ناصر ینصرونی ؟ آیا کسی هست یاری کند مرا ؟ با خود گفتم ببینم چه کسی به این درخواست جواب میدهد . ناگهان دیدم ساعت حرم حضرت عباس علیه السلام شروع کرد به زدن و دیدم ده مرتبه گفت : « لبیک لبیک » …
لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم از این همه وفاداری و ادب قمر بنی هاشم علیه السلام که تا قیامت یار و یاور حسین علیه السلام است …