….
دلم باز ، باز ، باز باران می خواهد …
دلم آرامشی خدایی می خواهد …
دلم فطرت و عطر ناب فطرت می خواهد …
دلم تنفسی پاک می خواهد …
فطرت خیلیها گم شده است در ،
هوای آلوده خود ساخته گناه اندود !
حیات طیبه می خواهد دلم …
دلم گفتن از خدا و شنیدن از خدا می خواهد …
دلم همیشه خدا پیش کودکی پاک
و دست نخورده ای است که بوی فطرت می دهد …
من فطرتم را دوست دارم و یک دست
و زیبا نگهش داشته ام !
می گریزم از همه نفسهای آلوده
و دمهای گناه گرفته سخت !
از غرورهای پوشالی و تشریفات تهی از ایمان !
من ساکن سرزمین ایمانم !
ساکن اندیشه نور …
خدایا شکرت ..