#منتظر_صالح
اوایل جنگ بود که اسیر شدیم .
ما را به بغداد بردند و در زندان وزارت دفاع حبس کردند .
12 نفر بودیم . بین ما فقط حاج آقا سالم بود .
کسی او را نمی شناخت .
ماشین که ایستاد ، پیاده شد ما را کول می کرد و در یک گوشه می خواباند .
فاصله ماشین تا آنجا که پیاده مان می کرد حدود 100 متر بود .
نمی خواست عراقی ها ما را اذیت کنند .
سید الاسرا مرحوم سید علی اکبر ابوترابی
#منتظر_صالح
دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود.
یک شب بچهها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکهتکه شده است.
بچهها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسهای گذاشتند و آوردند.
آنچه موجب شگفتی ما شد، وصیتنامهی این برادر بود که نوشته بود:
«خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبداللهالحسین علیه السلام با بدن پارهپاره ببر.»
برگرفته از کتاب کرامات شهدا
#منتظر_صالح
آب جیره بندی شده بود
آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود ،
به من آب نرسید ، طاقت عطش را نداشتم…
لیوان را به من داد و گفت :
من زیاد تشنم نیست ، نصفش رو خوردم بقیه ش رو تو بخور…
گرفتم و خوردم
فرداش بچه ها گفتن که جیره هر کس نصف لیوان آب بود !
#منتظر_صالح
شرمنده خونهای پاک هستیم ..
کاری نکرده ایم !!
قرار است جایی پاسخگو باشیم ..
جایی چشم در چشم شما …!!
توان دفاع داریم ؟!!!
#منتظر_صالح
این احادیث شعار نیست ..
پیگیری میشه آنچه خواندیم ..
وقتی این همه مسلمان در یمن و … گرسنه سر به بالین میذارن …
تعریف مسلمانی چیه ؟!
آیا به حکم مسلمانیمان عمل کرده ایم ؟!