…
وقتی خادم اعتکاف بودم
تمام خستگی و روپا بودن ها با
این امید ساده میشد که باور داشتم
سه روز دیگه خونم و خستگیام
تموم میشه وقتی مسافرت بودم
غبار راه و خستگی بعد مسافت
با این باور زائل می شد که چند
روز دیگه خونم !
نه اینکه تو اعتکاف یا مسافرت
مشهد بد می گذشت ،
نه !!
بالعکس ، واقعا فضای دوست
داشتنی و زیبایی بود
و تجربش عمق ثانیه های در گذر بود ..
اما حرفم چیز دیگست !
وقتی جایی هستی ..
خسته ای از مسافتی که رفتی
اینکه همش در حال حرکت بودی
اینکه احساس می کنی به یه جای
گرم و عالی به نام خونه که
باهاش انس داری و خانوادت ،
نیاز داری !
تو می تونی دوری و خستگی
راه مسافرت و تحصیل و .. رو تحمل
کنی که عقبه اش به این باور داری
چند روزه دیگه تمومه و
برمی گردی به کاشانه !
اما دم افطار به مادرم همینو گفتم
داشت تصویر امام روح الله رو
پخش می کرد از خوف الهی
امام حرف به میون اومد
همینو گفتم که :
چون امام به شدت خوف از
محضر الهی داشت
که مبادا ثانیه ای بی توجه خدا بگذره !!
ارتباطش چیه ؟!!
ارتباطش اینه که ما همگی راهی
راهی هستیم که برگشتی نداره
وقتی تو مسافرت و جایی هستیم
باور به برگشت به خونه آروممون
می کنه اما ما راهی راهی هستیم
که دیگه از این خبرا نیست ..
دیگه بحث دو سه روز نیست
بحث ابدیته !
چه آماده کردیم ؟!
خونه ای اون طرف داریم ؟!
جای آرامشی برا خودمون در
محضر الهی مهیا کردیم ؟!
اینه که می فرماید :
ببین چه پیش می فرستی !!
وقتی عازم ابدیتیم نمی تونیم
بگیم بی خیال!
نمیشه باری به هر جهت زندگی کرد
هر جا رفت ، هر چی رو نگاه کرد !
هر چی پوشید ، هر چی خورد !!
به آرامشی ابدی فکر کنیم
به خونه ای که قراره مامنمون باشه
به این فکر کنیم تو محشر چی قراره بشه ..
خیلی هم دور نیست ..
مرگ همین نزدیکیه ..
نزدیکتر از همسایه ..
از همه و همه !!
..
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت