این حوالی دل را متخصصمی خوانند ،
متخصص درد ،دردها دوستم دارند !
دیر آشنای ملک دلم !
دردها همخانه غربت من !
وما هر دو ساکن لامکان غریبی هستیم.
سفیر درد خواهم شد تمام کهکشانها را !
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،بداهه نوشت.
این حوالی دل را متخصصمی خوانند ،
متخصص درد ،دردها دوستم دارند !
دیر آشنای ملک دلم !
دردها همخانه غربت من !
وما هر دو ساکن لامکان غریبی هستیم.
سفیر درد خواهم شد تمام کهکشانها را !
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،بداهه نوشت.
تا رسیدن به افق چند قدم درد بیشتر نمانده!
پاهایم زخم شده اند…
گاهی می نشینم !
نگاهم خسته راهی است که ،
می بینم درخشش طلوع خورشید زیبایش را …
پشت سرم غروبی سخت !
باید بروم !
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، بداهه نوشت .
جانی خسته تر از خود نمی شناسم !
حوالی دل نمی شناسم !
سوخته و سوخته !
چیزی نمانده !
جانی سوخته در عطش سوختن دوباره !
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،بداهه نوشت.
…
پروانه در باد مسیرش را گم نمی کند ،
دقایقی مهمان گلی می شود تا باد برود …
می رود و تقدیرش را بال می زند !
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت ، بداهه نوشت .
گم کرده ام خود را در نهالستانی در دل افقی که ،
نشانی اش را ندارم !
هر تکه از بریده های خود را هر از گاهی ،
در پشت تپه ای یا نه ، سوار بر بال ابری مسافر !
گمکرده دارم !
دلم بیمار یافتن است ..
حالا با دل بیقرار چه کنم !
منی که خودم را ندارم.
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت،نثرنوشت،بداهه نوشت.