#مدافعان_حرم
«شهید عباس دانشگر » …
این لبخندت را کجای دلم جا دهم تا زخم حسرت جاماندن و سوختن سرباز نکند و عطش پرواز را تسکینی باشد؟!
موضوعات: "اهل البیت" یا "معرفت اهل بیت"
#جهاد_روشنگری
« وای اگر رهبرم اخم کند … »
رهبرم اخم کند، قایقی خواهم ساخت…
خواهم انداخت به دریای دل اربابم…
قایق از خشم، پُر است…
ودل، از نفرت تکفیرے ها…
قصه ی فهمیده…
باز تکرار کنم؟؟؟
نه دگر این بار دعوا…
نه سر سربند نیست…
همه سربندها…
نام یافاطمه است…
نشود تکرار باز عاشورا…
خیمه ها این بار جایش امن است…
علَم عباس هم…
دست نیکوی گل سرسبد فاطمه است…
رهبرم خامنه اےست…
رهبرم سید و اولاد علےست…
رهبرم اخم کند…
به خدا مادرتان داغ شما می بیند…
حاج همت رفته….
کاظمی دیگر نیست…
پدر موشک ایران هم رفت…
لیک از عالم غیب…
باز با ما هستند...
حاج قاسم هم هست…
که سلیمانی کرد همه دنیا را فتح…
همه ی ما هستیم
کور خواندید اگر
باز هم فکر کنید
که علی تنهاست
نامه های بیعت با مسلم
همه اش ایرانےست
همه با خون خود امضا کردیم
خاک پای پسر زهراییم
باز دنیا انگار
تشنه ی خون شده است
هوس رویش لاله کرده
دور تا دور ضریح عباس
خون شیعه ز گرفتاری تن خسته شده
وقت آن ست که آزاد شود از رگ ها
رهبرم اخم نکن
به خدا اذن دهی
شیعه با خون خودش می شوید
همه ی لشکر کفر
این بار نه هفتاد و دو تن بلکه هفتاد و دو میلیون هستیم …
شاعر :سید محسن علوی
#نذر_شده
به نقل از کتاب چهره درخشان حضرت ماه علیه السلام :
« هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست … »
سیدعطاءالله شمس دولت آبادی نقل کرد : یکی از علما برای برآمذن حاجتش ده شب در حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام بیتوته کرد ولی نتیجه نگرفت . سپس به حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام رفت و ده شب نیز آنجا بیتوته کرد نتیجه نگرفت . ده شب نیز در حرم آقا ابوالفضل العباس علیه السلام بود و نتیجه ندید . در آخرین شب بیتوته در حرم ابوالفضل العباس علیه السلام دید که زن عربی وارد حرم شد و یک طفل ناقص را کنار ضریح انداخت و گفت : یا ابالفضل ، من از شما اولاد خواستم ؛ اینک خدا به من یک بچه نیمه ناقص داده است ، من از اینجا نمیروم مگر اینکه معجزه کنی و طفل کاملی از برای من از خدا بگیری! ناگهان غوغا شد و گفتند بچه نیمه ناقص معلول ، سالم شد ! زن با خونسردی و آرامش بچه را برداشت و رفت !
( بین الهلالین عرض کنم این توضیح رو که عرب های بومی بادیه نشین خصوصا در عراق ملجأ و پناهگاه و حصن حصینشون حضرت عباس هست و بین اونها معجزه امری عادی هست طوری که بارها و بارها در کتب موثق از قول علمای فاضل که سالها ساکن نجف و کربلا بودند خوندم که به چشم خودشون روزی چندین و چند بار از این معجزات در حرم قمر بنی هاشم می دیدند و از اینکه این یک امر عادی برای مردم اونجاست کمی تعجب میکردند… )
این مرد عالم خیلی دلتنگ شد دلش گرفت و آمد کنار ضریح و گفت : یا ابالفضل العباس ببین من یک ماه است که کنار قبر پدرو برادرت و نیز حرم خودت حاجت خواستم و حاجتم روا نگردید ولی زن عرب بادیه نشین آمد و فورا حاجتش را دادید .
چندی بعد کنار ضریح در همان حالات ناراحتی و پریشانی خوابش برد . در عالم رویا حضرت به وی فرمود :
« هرکس به قدر معرفت خود حاجت میخواهد و خداوند هر نوع صلاح بداند به او کرامت میکند . چه او همین اندازه به ما آشنایی دارد اما حسابشان جداست و ما با نظر لطف به تو می نگریم و صلاح شما را در این حال که هستی می بینیم .»
#نذر_شده
در خیمه ، کسی خداخدا میخواند … یک کودک تشنه لب ، دعا میخواند
ای دست ! چرا ؟ چرا به خاک افتادی ؟ … یک قافله تشنگی ، تو را میخواند
#نذر_شده
من حاضرم از بهشت غیبت بخورم
در هیأت تو اضافه خدمت بخورم ! …
صلی الله علیک یا اباالفضل العباس بن امیرالمومنین ؛ المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین علیهم السلام …