روضه گاه مجازی تسنیمی از جنت یار

#بابی_انت_و_امی_یا_حسین
« نیستم اهل حساب و هندسه اما بدان
بین اشکال ریاضی ، عاشق شش گوشه ام ! » …

#منتظر_صالح
#بابی_انت_و_امی_یا_حسین
« آخـــــــــــر یه روز حـــــــــــاجتمو ازت میگیــــــــــــرم … »

#منتظر_صالح
روزی در سنگر بودیم که صدای گنجشکی را شنیدیم او را به داخل سنگر آوردیم و آب و غذا دادیم و رهایش کردیم تا برود ولی فردای آن روز دوباره سر و صدای دو گنجشک را شنیدیم تا بیرون آمدیم که گنجشک ها را ببینیم خمپاره ای به سنگر خورد و سنگر متلاشی شد.
تسنیم،ن:
مخلوقات خدا معرفت دارند و برابر محبت خاضعند و سپاسگزار
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ..
این همه نعمت و محبت دریغ از بندگی …
#به_قلم_سبزترین

#منتظر_صالح
#بابی_انت_و_امی_یا_حسین
دیدی اونایی که میرن دیدار حضرت آقا ، یک عکس کوچک هم دستشون گرفتن و تا آخر دیدار هم دستشون نگه میدارن عکسو؟
خیلی ها که تو باغ نیستن و وادی محبت رو نمیفهمن میگن وا ! خود آقا که هست این چرا عکسش رو نگه داشته توی دستش !؟ خسته نمیشه؟ …
من هم دلم میخواد روزی که رفتم کربلا ، تصویری که سالهاست مونس لحظات دلتنگیمه ببرم … بنشینم مقابل ضریح و یه نگاه به ضریح و یه نگاه به عکس .. یه نگاه به عکس و یه نگاه به ضریح …
اگر این کار رو نکنم باورم نمیشه کربلایی شدم و یا اینکه از اشتیاق اصلا زنده نمی مونم …
اینه حال مجانین موقع دیدار یار !
#به_قلم_سبزترین

#منتظر_صالح
اوایل جنگ بود که اسیر شدیم .

ما را به بغداد بردند و در زندان وزارت دفاع حبس کردند .

12 نفر بودیم . بین ما فقط حاج آقا سالم بود .

کسی او را نمی شناخت .

ماشین که ایستاد ، پیاده شد ما را کول می کرد و در یک گوشه می خواباند .

فاصله ماشین تا آنجا که پیاده مان می کرد حدود 100 متر بود .

نمی خواست عراقی ها ما را اذیت کنند .

سید الاسرا مرحوم سید علی اکبر ابوترابی