…
دچار تسلسل شده ام !
قلبم بیاد حالم می شکند ،
و حالم از شکستن
قلبم دگرگون می شود و می شکند …
منقلب این تصویر است جانم !
و عقلم مات این هیاهو …
اینجا کانون گسلهای عالم است ..
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
دچار تسلسل شده ام !
قلبم بیاد حالم می شکند ،
و حالم از شکستن
قلبم دگرگون می شود و می شکند …
منقلب این تصویر است جانم !
و عقلم مات این هیاهو …
اینجا کانون گسلهای عالم است ..
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
این سه شب آسمان آنقدر به
سقف آرزوهایم نزدیک گشته که
دست نوازشش را بر سرم حس می کنم !
ما چه ثروتمندیم که شما را داریم !
این سه شب شبیه هیچ سه شب دیگری نیست ..
خودم را در میهمانی می بینم که میزبانانش کریمانند ..
کریمند که جای اینکه من هدیه بیاورم ،
ایشان تفضل می کنند !
گو اینکه می دانند من دستم خالی است ..
می دانند مسکین این درم …
می دانند دلبسته این بارگاهم !
شیدای این آستان …
امشب شب آمدن کسی است که
حتی نمی توانم به واژگان توصیف ظاهرش کنم
کسی در اعلی درجه بندگی ..
کسی از سلسله نور ..
اما همیشه که یادش می کنم
بغض افکارم می شکند ..
و حنجره بغضم پاره می شود ..
آنوقت است که وعده آمدن تو
التیام می بخشد جان مجروحم را ..
وقتی که یاد ستاره چهارم آسمان هدایت می کنم
یاد مصائب بی حدش می کنم و می شکنم و ..
عید خواهد بود وقتی بیایی
و غربت بغضها را بگیری ..
اللهم عجل لولیک الفرج
…
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
دارم از خودم حرف می زنم
مرا به کاوش در عیوب دیگران چکار ؟!
دارم از عیب بشری خودم صحبت می کنم
از عادت به زیستن در دنیا ..
به اینکه به نیامدن تو عادت کردیم
اگر اینگونه نیست چرا کاری نمی کنیم ؟!
چرا آنی نمی شویم که تو پسند می کنی!
دارم از خودم سخن می گویم ..
از شکستن دل تو ..
از عادتم به شکستن دل مهربان تو ..
حالا آمده ام عید دیدنی ..
امشب هم شب قدری زیباست
شب آمدن علمدار ..
شب تولد بصارتی نافذ که ؛
عباس صاحبش بود !
شب خواستن حاجتهایی بزرگ
به اندازه نامحدود قدر امشب ..
به زیبایی نام باب الحوائج !
..
امشب پر از حس قدرم ..
..
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
کمی قرار ، کمی آرامش !
کمی شیدایی !
اندکی زمان برای گریستن !
و جرعه ای تنفس !
اینها همه آن چیزهایی است که
دل من می خواهد !
اینجا کنار دشت نشسته ام
تا تعبیر این کمینه آرزوهایم را ببینم ..
..
#تولیدی_دست_نوشت
تسنیم نوشت
…
مسیر دانشگاه تا خونه دوره ،
هوای شهرم به شدت گرم و خشک !
خسته و تشنه بودم ،
قدمهامو می شمردم تا زودتر به خونه
برسم میدان امام حسین که رسیدم دیدم
دو تا نوجون سینی به دست این ور و اون
ور میدون ایستادن و تو سینی شربت
تعارف می کنن یکی برداشتم و خوردم ..
چقدر چسبید تو گرمای خسته کننده شهر!
این که مال این دنیاس ..
آقا !
اون دنیا نیازمندترم !
اینجا دلت نیومد تشنه بمونم ،
اون دنیا هوامو بیشتر داشته باش !
ما همش سر سفرت بزرگ شدیم
همش چشممون به دستته آقا ..
ببین که خالی اومدیم تا پر بریم ..
..
تسنیم.ن :
اللهم العن اول ظالم ظلم حقمحمد و آل محمد
و آخر تابع له علی ذلک ..
چه قوم مفلسی بودن که از
دریای کرمت بی بهره موندن ..
چه درندگان شنیعی که از
اقیانوس احسانت جا موندن …
…
#تولیدی_دست_نوشت