#تنهایی_آدم_ها
#به_قلم_سبزترین
تنهایی و غربت انسان در زمین ، حکایت تلخی دارد …
مرگ های پیاپی و عمرهای کوتاه و مرده پرستی ما آدم ها موید همین حقیقت است…
#تنهایی_آدم_ها
اولین سفر جنوب که رفتم سنم زیاد نبود… آنجا هم چشمم دنبال کتاب بود…
حرمان هور !
دستنوشته های شهید احمدرضااحدی
دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران
تولد: آبان ماه 1345 - اهواز
شهادت: 12 اسفند ماه 1365
هنوز حلاوت مطلب « دوست » که از او خواندم و به یاد دوست و معلمش شهید روستایی نوشته بود در کام جانم مانده … جالب تر آنکه معلم شهیدش از خودش کوچکتر بود …
مطلب گرچه کمی طولانی … اما به خواندن هزاربارش هم می ارزد … کو دیگر آن رفاقت ها ؟!…
« قصه قصه حب است . وقتی تمام زندگی انسان تمام افکار یک انسان بعد از خدا یک دوست باشد و آن هم دوستی همسنگ تو ،قصه قصه فرهاد نیست ، افسانه مجنون نیست .قصه لرزیدن قلبی و چکیدن اشکی است .قصه ، قصه غریبی ست با یک آشنا ، میان این همه غریبه ها .این دوستی مثل دوستی خیلی های دیگر نیست که با هر بادی بر باد رود ؛ دوستی ریایی و تظاهر نیست ؛دوستی برای دنیا هم نیست ، دوستی برای خداست .
وقتی تمام برخورد ها و آمد و رفت ها برایت دوستی نسازند و همه را غریبه پنداری و آنگاه آنقدر محجوب و افتاده باشی و تشنه یک دوست که او را بیابی و برایش همه درد هایت را بگویی .با لاخره خدا این یکی را آنطور که خودش می خواهد ، برایت مهیا می کند .وقتی کنار این نوجوان هستی از قلبش آگاه نیستی . ولی گاهی چشمان اشک الود او هوشیارت می کند ، دستانت را می لرزاند . با تمامی وجود دوست داری که بتوانی برایش کاری کنی ؛
با این حال وقتی که او رفت ، برجایی نوشته بود : اگر علی را یک بار دیگر ببینم ، هرگز از او جدا نخواهم شد .
این جمله آتشت زد ؛ سوزاندت . از این جمله توانستی تمام قلبش را بخوانی ؛ تمام غم هایش را ، تمام زندگیش را ؛ چون سفره دل او پاک بود و پاک .این بریده کلام که حاصل تکان های بی جای دست توست ، وقتی باورت می شود که دردمند باشی .باید لحظه ای از غم جدا نباشی .آخر بی غم ها آرام نیستند .
زندگی بی غم زندگی مردگان است . چه خوب گفته است که ارزش هر شخصی به اندازه درد و رنجی است که او در طی این چند روز دنیا می کشد .وقتی قلبت سرشار از محبت می شود ، وقتی وجودت یکپارچه شوق می شود ، وقتی سر تا پایت انتظار می شود . وقتی که شور در تمامی رگهای وجودت می دود و انگاه که خود را می نگری ، اب می شوی و می فهمی که دنیا جای ناکامی است .گفته بودی که خیلی از کارها خیلی از حوادث از دست اراده انسان خارج است .پس اگر زمانی به یکی از کارها احتیاجت شد باید چه کرد ؟باید آن را نخواست ؟یا اینکه از طلب آن باز ماند ؟
اگر مثل امروز قلبت سر شار از شور او باشد ولی او از دست اراده ات خارج ، آیا باید آن را رها کنی ؟
تمام وجودت عقده می شود چون با تمامی وجود طالب آنی . امروز خدا را شکر کن ؛ باز هم بیشتر
حوادثی هست که یک باره وجودت را اتش می زند ؛ پیکره ات را متلاشی می کند ؛ پرواز عقابی است به لانه گنجشکی …
شهید احمدرضا احدی
دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران
تولد: آبان ماه 1345 - اهواز
شهادت: 12 اسفند ماه 1365
وصیت نامه : احمد رضا احدی
بسم ا… الرحمن الرحیم
فقط: ((نگذارید حرف امام به زمین بماند همین))
#تنهایی_آدم_ها
#به_قلم_سبزترین
اثر هنری همین است دیگر …
مهم نیست چه کسی نوشته باشد مهم آن است وقتی به صفحه آخر کتاب میرسی و بالاترین مفهوم عالم یعنی انتقال به دنیای بزرگ تر و بهتر را از مجموع کلماتی که میخوانی ، میفهمی و ناگزیر بودن انسان را از خلاصی و پرواز جز از طریق عبور از عالم تزاحم و ماده را در یک اثر داستانی میبینی ، زبان به تحسین می گشایی و یاد حرف امام رضوان الله علیه میفتی که ؛ هنر دمیدن روح تعهد در کالبد بشریت است .
#اشهد_ان_علیا_ولی_الله
« تمام ستاره ها »
مرحوم مرشد چلویی نقل میکرد که : نیمه شبی از منزل خارج شدم . همین که وارد خیابان شدم و شروع به قدم زدن کردم ، احساس کردم آسمان روشن تر از شبهای قبل است ، مثل اینکه چراغانی شده باشد . سرم را که بلند کردم ، مشاهده کردم مولا علی علیه السلام سر سلسله ی همه موحدین ، در داخل هر ستاره ایستاده و به من نگاه میکند . در درون تمام ستارگان آسمان ، همان چهره ی نورانی وجود داشت و ایشان درباره ی این مشاهده چنین می گفت :
« دوش دیدم که مردم همه در خواب و علی بیدار است »