#حبیبی_محمد
هیچ گاه فراتر از درک و ظرفیت کسی از او انتظار نداشت و کسی را زیر بار امر و نهی های گوناگون نمی شکست . با هر کسی چنان مهربان بود که آن شخص فکر میکرد صمیمی تر و نزدیک تر از او به پیامبر وجود ندارد !
مستدرک/ج8
* حالا قیاس کن ما مسلمان های شناسنامه ای را با پیامبرمان ! زورمان می آید حتی از ته دل به کسی که بر گردنمان حقی دارد محبت کنیم ! اصلا در شأن خود نمی بینیم به هر کسی محبت کنیم … مدارا ! آن هم شاید با معدودی که خودمان صلاح بدانیم ! آنقدر خشک و رسمی عتاب میکنیم که هرکه تازه وارد باشد از همان دم در برگردد و برود ! از بقیه توقعاتی داریم که خودمان حتی سالی یک بار به آنها عمل نمیکنیم …
یاد آن قسمت فیلم زیر نور ماه افتادم که طلبه تازه وارد را به خواندن دعای جوشن کبیر سه بار با صدای بلند سفارش میکرد و میگفت صفر کیلومتر است بذار بخواند برایش خوب است !!!!!
#منتظر_صالح
#جان_باز
#هنر_متعهد_و_متعالی
هنوز حلاوت تماشای آژانس شیشه ای به کامم مانده…
هنوز هم جای تامل دارد تماشایش…
هنوز با دیدنش میگویم : هنرمندان اگر متعهد و مومن باشند ده ها قدم از جامعه خود پیشترند …
و مدتها بود ذائقه ام دنبال اثری هنری با همان کم و کیف می گشت تا آنکه مدتی قبل اتفاقی به مستند « حاج کاظم » رسیدم …
تماشایش همان حلاوت را داشت… بلکه بیشتر … چون وقتی بغض ناصر افشار شکست بغض هزار ساله من هم با او شکست…
اگر ندیده اید ؛ حتما نگاه کنید . می ارزد به اینکه وقت بگذارید… اگر هم دیده اید که هیچ .
#هنر_متعهد_و_متعالی
ببین کی حرفهایی که امروز میزنیم را ابراهیم حاتمی کیا گفت و … کمتر گوشی شنید…
اینروزها زیاد یاد دیالوگ های آژانس میفتم…
حتی به نظرم در آژانس ، دردهای امروز جامعه و آفت هایی که به جان انقلاب افتاده بیشتر موشکافی شده تا در بادیگارد !
آژانس ، خیلی درد داشت… آدم خیلی دردش می آمد . روح آدم به درد می آمد اصلا … بدجور به درد می آمد …
#به_قلم_سبزترین
#جان_باز
تاحالا به این فکر کرده اید این پدیده آب و هوای آلوده و غبار و الودگی بیش از حد مجاز و … یعنی چه؟!
من سالهاست… از همان روزها که این واژه ها هنوز برای اذهانمان عادی نشده بود دارم فکر میکنم این همان چوبیست که میگویند تازیانه تنبیه خداست و صدا ندارد …
یادم نرفته … یادمان نرفته نیش و کنایه هایی که به جانبازان مظلومی که حتی راه و ادرس بنیاد را هم نداشتند و به درد خود ارام و بی ادعا میسوختند و میساختند ، زدند …
نیش و کنایه هایی که بدتر از تیر و ترکش دشمن بود … سوزششان بدتر از سوزش تاول ها بود …
من که باورم این است … سالهاست بر این باورم .
#منتظر_صالح
رضای کوچیک هم از منتظرا بود..نمیدونم صالح شد و رفت یا …بهرحال در سیر تکاملی برزخیش حتما صالح شده…
رواق برام مدتیه مثل یکی از رواقهای حرم می مونه…
دلم خواست یادش کنم…
به پاس همه عشقی که به امام و شهدا داشت .. و به احترام آخرین خوابی که از بیرق حضرت عباس علیه السلام دیده بود …
رضای کوچیک ، خوب پر کشید رفت و از قیل و قال عالم ماده خلاص شد…و شهدا چه قشنگ هواشو دارن…
شبای جمعه همراه نسیم میاد کنار مزار آقامهدی و …
یادش گرامی …