#منتظر_صالح
گمنامی…
دارم فکر میکنم چندصدتا…چند هزارتا پاسدار و بسیجی و تخریب چی و جهادگر بی نام و نشان داشتیم که از خدا گمنامی خواستند؟
ما هم البته اهتمامی برای شناختنشان نداشتیم… بماند !
نمیدانم چرا با مرور خاطرات شهید مدنی قمصری ، یاد شهید شاهرخ و اعظمی افتادم !
بیهوده نگردید ! نه عکسی و نه خاطره ای … هیچ چیزی از آنها پیدا نخواهید کرد .
از آنها فقط در لنز دوربین ها ، چند قطعه فیلم در آخرین روزهای حیاتشان ثبت شد و تمام !
حتی از نگاه کردن به دوربین طفره میرفتند ! ناراحت و معذب بودند که تصویرشان دارد قول و قرار گمنامی شان با خدا را بهم میزند … اما حتی توان سخن گفتن را هم از دست داده بودند …
یادم هست سنم کم بود اما آنقدر متاثر میشدم از این همه دردی که میکشند و صبری که دارند و گمنامی و بی نشانی که خواسته اند … که خداخدا میکردم دیرتر ساعت دوازده ظهر شود و من بتوانم تمام برنامه را ببینم اما ساعت دوازده میشد و باید به مدرسه میرفتم و آن وقتها برنامه ها تکرار نداشت و نمیدانم چرا آن فیلم ها در آرشیو صدا و سیما برای همیشه گم شد .
من آن روزها دیدم کسانی را که اصلا اعتقادی به نظام و انقلاب نداشتند اما با دیدن تن و بدن و دست و پای ورم کرده شهید اعظمی در اثر استنشاق گاز خردل ، بی امان ساعتها اشک می ریختند …
من آن روز را یادم هست که بلافاصله بعد از شهادت شاهرخ ، اعظمی را نشان دادند در مشهد … و چند روز بعدش او هم به شاهرخ ملحق شد …
خاطرات سوخته ای که انتهایش تلخ تر از هر تلخی است که وجود دارد … مرا بیاد ان روزها انداخت . قاب این نوشته ام بی تصویر است چون از آن شهیدان بزرگوار گمنام هیچ چیزی نمانده است . لاحول و لا قوة الا بالله از این همه بندگی آنها و این همــــــــــــــــــــــــه نابندگی ما …
#به_قلم_سبزترین
بیاد شهیدان شاهرخ و اعظمی
راه این شهدا مستدام
منم کنجکاو شدم ببینم این شهدا کی هستند کاش عکسی یا رزومه ای از انان لینک داده بودید برای مطلبتان